دانلود پروژه روانشناسی ، پایان نامه رشته روان شناسی

دانلود پایان نامه و پروژه رشته روان شناسی

دانلود پروژه روانشناسی ، پایان نامه رشته روان شناسی

دانلود پایان نامه و پروژه رشته روان شناسی

مقاله درمورد ایده آلیسم


 

فهرست
آرمان‌گرایی یا ایده‌آلیسم
کاربرد دیگر 
شبهات ایده آلیسم 
ایده آلیسم در سیاست 
دو نوع ایده آلیسم 
ایده آلیسم قدیم و جدید 
ایده‌آلیسم ریشه ایمان را می‌خشکاند 
ایده‌آلیسم آلمانی در ایران
  آرمان‌گرایی یا ایده‌آلیسم 
آرمان‌گرایی یا ایده‌آلیسم (به انگلیسی: Idealism) یکی از مفاهیم فلسفی است. 
طرح مسئله اساسی فلسفه رابطه فکر (ذهن) است با هستی (عین). به عبارت دیگر مسئله رابطه شعور انسانی است با جهان مادی خارج. این مسئله اساسی دارای دو جهت است. جهت اول مسئله تقدم ماده‌است بر شعور یا شعور بر ماده؟ همه مکاتب فلسفی طبق پاسخی که به این مسئله اساسی می‌دهند به دو گروه بزرگ تقسیم می‌شوند. همه فلسفه علی رغم تنوع افکار فلسفی و گوناگونی مکاتب در حقیقت دو گروه بزرگ را تشکیل می‌دهند. کسانی که معتقدند ماده قبل از پیدایش شعور وجود داشته و شعور نتیجه تکامل طولانی ماده‌است ماتریالیست‌ها نام دارند. ماتریالیسم اندیشه‌ها را زائیده و محصول فعالیت مغز انسانی می‌شمرند. 
کسانی که معتقدند شعور مقدم بر ماده و مستقل از ماده‌است و به صورت «عقل محض» یا به صورت «محسوسات و ذهنیات انسان» خالق جهان مادی است ایده آلیست‌ها نام دارند. آن‌ها اندیشه و شناخت را عامل اولیه و مبداء نخست و دارای تقدم می‌شمرند. 
برابر اروپایی آرمان یعنی واژه ایده در اصل واژه‌ای است یونانی و معانی مختلفی دارد. مانند شکل، ظاهر، نمونه و غیره... خود این واژه از لفظ یونانی دیگری با نام «ایده ئیو» که به معنای دیدن است، مشتق شده‌است. گاه با ترجمه ساده‌ای ماتریالیست‌ها را مادیون و ایده آلیست‌ها را آرمان گرایان می‌خوانند و می‌گویند که مادیون یعنی کسانی که بدنبال منافع مادی هستند نظر به مادیات و سود شخصی دارند با حرص و آز به دنبال ثروت و شهرت می‌روند. ولی ایده آلیست‌ها یعنی کسانی که نظر به معنویات دارند و به دنبال آرمانی عالی بوده و خود را وقف ایده و اندیشه‌ای نموده‌اند. واضح است که این گونه ترجمه و تعریف معانی ماتریالیسم و ایده آلیسم نادرست است. اول کسی که این واژه را در فلسفه و به عنوان اصطلاح فلسفی آرمان به کاربرد، افلاطون بود که آن را به اعتبار یکی از معانی این واژه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود. 
افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان می‌بینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت. افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی می‌توان به آنها رسید، ایده خواند. (مترجمان دوره اسلامی آن را مثال ترجمه کرده‌اند.) باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی می‌دانست. بر خلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است. در میان مسلمانان، پیروان مکتب اشراق به این ایده‌های افلاطونی معتقد بودند. 
طبق نظر افلاطون، ما نمی‌توانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آن‌ها را با حواس درک می‌کنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.) علم به چیزی تعلق می‌گیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است. به همین دلیل، افلاطون نخستین آرمانگرا خوانده می‌شود. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر می‌جوید. 
تا اواخر سده هفدهم، آرمانگرایی تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایده‌ها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته می‌شد. اما به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلاً کانت به آرمانگرایی‌ای معتقد بود که آن را آرمانگرایی استعلایی نام گذارد. 
 
امروزه معنی اصلی و شایع آن، این است که: 
ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و آرمانگرایی یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می‌دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند. 
آرمانگرایان به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین، حیوان، اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد ندارند و همه جهان را خیال و پندار می‌دانندو می‌گویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک رشته پندارهای ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می‌نامیم، به هیچ وجه نمی‌توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک خود و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی‌دهد. 
به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این پندارها را صرفاً ساخته ذهن خود می‌دانند و نظرشان این است که ما فکر می‌کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی‌دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا نه؟ برخی از ایده‌آلیست‌ها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند. 
در واقع آرمانگرایی به معنای اصالت تصور و در مقابل واقعگرایی قرار دارد که به معنای اصالت واقع یا اصالت وجود خارجی موجودات جهان محسوس است و آرمانگرا کسی است که جهان خارج از ذهن را منکر است. 
از آرمانگرایان مشهور یونان باستان می‌توان به پروتاگوراس و گرگیاس و از آرمانگرایان جدید به بارکلی و شوپنهاور اشاره کرد. 
کلمه ایده (idea) در اصل کلمه ای است یونانی و معانی مختلفی دارد. مانند شکل،ظاهر،نمونه و غیره ... خود این کلمه از لفظ یونانی دیگری با نام "ایده ئیو" که به معنای دیدن است، مشتق شده است.
 
اول کسی که این کلمه را در فلسفه و به عنوان اصطلاح فلسفی به کاربرد، افلاطون بود که آنرا به اعتبار یکی از معانی این کلمه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود.افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان می بینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت.افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی می توان به آنها رسید، ایده خواند. (مترجمین دوره اسلامی آنرا مثال ترجمه کرده اند.)باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی می دانست. بر خلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است.در میان مسلمین، پیروان مکتب اشراق به این ایده های افلاطونی معتقد بودند.طبق نظر افلاطون، ما نمی توانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آن ها را با حواس درک می کنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.)علم به چیزی معلق می گیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است.به همین دلیل، افلاطون نخستین ایده آلیست خوانده می شود. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر می جوید.تا اواخر قرن هفدهم، ایده آلیسم تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایده ها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته می شد.اما به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلا کانت به ایده آلیسمی معتقد بود که آن را ایده آلیسم استعلایی نام گذارد.امروزه معنی اصلی و شایع آن، این است که:ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و ایده آلیسم یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.ایده الیست ها به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین ،حیوان،اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد ندارند و همه جهان را خیال و پندار می دانندو می گویند:ما جز واقعیت وجود خود و یک سلسله تصورات ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می نامیم، به هیچ وجه نمی توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک خود و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی دهد.به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این تصورات را صرفا ساخته ذهن خود می دانند و نظرشان این است که ما فکر می کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا نه؟برخی از ایده آلیست ها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.در واقع ایده آلیسم به معنای اصالت تصور و در مقابل رئالیسم قرار دارد که به معنای اصالت واقع یا اصالت وجود خارجی موجودات جهان محسوس می باشد و ایده آلیست کسی است که جهان خارج از ذهن را منکر است.از ایده آلیست های مشهور یونان باستان میتوان به پروتاگوراس و گرگیاس و از ایده آلیست جدید به بارکلی و شوپنهاور اشاره کرد.
 
● کاربرد دیگر 
ریشه کلمه ایده آلیسم (آرمان گرایی)، ایده آل به معنای مطلوب کامل است. به همین جهت ایده آلیست در ادبیات روزمره به فردی اطلاق می‌گردد که استانداردهای بسیار بالا دارد در حالی که ممکن است این استاندارد با توجه به شرایط و یا حقیقت طبیعت و دنیا غیر واقعی یا غیر قابل دسترس باشد. از این جهت ایده آلیسم متضاد با مفهوم پراگماتیزم یا عمل گرایی می‌باشد. بنا به دلایل تاریخی و نمونه‌های فرهنگی، عده‌ای بر این عقیده‌اند که در مجموع ایرانیان ملتی آرمان گرا هستند.
شبهات ایده آلیسم 
 
شبهات ایده آلیسم هر چند از آن جهت که می‏خواهد بر خلاف بدیهی و حقایق مسلمه نتیجه بگیرد فاقد ارزش است و هر کس می‏داند مغلطه است و معمولا در پاسخ این شبهات بوضوح و بداهت مطلب قناعت می‏کنند لکن حل علمی و فلسفی این مغلطه‏ها دقت زیادی لازم دارد و موقوف بر این است که حقیقتا علم ادراک و ارزش معلومات دانسته شود و این دو مطلب در مقاله 3 و مقاله 4 مفصلا گفته خواهد شد و در نکته 3 همین مقاله خواهد آمد که فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که خود را نقطه مقابل ایده آلیسم می‏داند در بیان حقیقت علم نظریه‏ای را اتخاذ کرده است که صد در صد ایده‏آلیستی است . 
 
فعلا در مقام پاسخ علمی بشبهه بالا همین مقدار که در متن اشاره شده کافی است و خلاصه آن اینکه علم دارای خاصه کاشفیت از خارج است‏بلکه علم عین کشف از خارج است و ممکن نیست علم باشد و صفت کشف نباشد یا علم و کشف باشد واقع مکشوف وجود نداشته باشد و اگر فرض شود واقع مکشوف وجود ندارد کاشفیت وجود ندارد و اگر کاشفیت وجود ندارد پس علم وجود ندارد و حال آنکه باقرار خصم علم وجود دارد خود دستگیر می‏شود نه بی خاصه و گرنه علم نخواهد بود و کسی نیز مدعی نیست که ما با علم بخارج خود واقعیت‏خارج را واجد می‏باشیم نه علم را . 
شبهه 2 حواس ما که قویترین وسائل علم بواقعیت‏خارج می‏باشند پیوسته خطا می‏کنند مثلا حس باصره جسم را از دور کوچک می‏بیند و از خیلی نزدیک بزرگتر از آنچه هست نشان می‏دهد و یا آتش آتش چرخان را در حال گردش به شکل دایره و قطره باران را که از آسمان فرود می‏آید به شکل خط نشان می‏دهد و همچنین سایر حواس مثلا گرمی و سردی بوسیله حس لامسه دانسته می‏شود اگر فرض کنیم یکدست ما گرم و دست دیگری سرد باشد و هر دو را در آب نیم گرم فرو ببریم با یکدست آن آب را سرد و با دست دیگر آنرا گرم احساس می‏نماییم . خطاهای حواس بسیار زیاد است و انواعی دارد و در کتب علمی و فلسفی مسطور است‏بعضی از دانشمندان معتقدند انواع خطاهای حواس بالغ بر هشتصد نوع می‏باشد و همچنین وسائل و طرق دیگر غیر حواس گرفتار اغلاط زیاد هستند چنانکه دانشمندانی که با هر گونه وسائل تحرز از خطا خودشان را مجهز کرده‏اند از خطا مصون نمانده و یکی پس از دیگری از پای درآمده‏اند پس چگونه می‏توان بوجود واقعیتی وثوق و اطمینان پیدا کرد . پاسخ کسی وقوع خطا در بعضی موارد سبب نمی‏شود که ما از جمیع معلومات خود حتی از فطریات و حقایق مسلمه سلب اعتماد نموده و منکر جمیع واقعیتهای خارج که از راه علم بانها رسیده‏ایم بشویم بلکه خود همین پی بردن بخطا دلیل بر این است که ما یک سلسله حقایق مسلمه داریم که آنها را مقیاس قرار داده‏ایم و از روی آنها باین خطاها پی برده‏ایم و اگر نه پی بردن بخطا معنی نداشت زیرا با یک غلط غلط دیگری را نمی‏توان تصحیح کرد . و بعلاوه دانشمند ایده آلیست‏با همه خطاهائی که از حس دیده هیچگاه نشده که چشم خود را ببندد و در کوچه و خیابان راه برود یا راه و چاه را که می‏بیند هر دو در نظرش مساوی باشند و هر دو را بعنوان دو اندیشه تلقی نماید و همچنین با همه خطاهائی که از عقل دیده هیچگاه نشده از استدلال عقلی لب ببندد بلکه خود همین شبهات ایده آلیسم بصورت استدلال عقلی بیان شده است و اگر استدلال عقلی باطل باشد خود این استدلال هم باطل استنمی‏تواند مدعی شود که ما در جهان معلومات خطا و لغزش نداریم و یا هر چه می‏فهمیم راست و درست است و فلسفه نیز این دعوی را ندارد بلکه دعوی فلسفه اینست که ما واقعیتی خارج از خودمان فی الجمله داریم و خود بخود فطرتا این واقعیت را اثبات می‏کنیم زیرا اگر اثبات نمی‏کردیم نسبت‏بموضوعات ترتیب اثر منظم نمی‏دادیم پیوسته پس از گرسنگی به خیال خوردن نمی‏افتادیم پیوسته پس از احساس خطر فرار نمی‏کردیم پیوسته پس از احساس نفع تمایل نمی‏نمودیم پیوسته و پیوسته با اینکه اندیشه خالی در دست‏خودمان و اثر خودمان می‏باشد و همه وقت می‏توانیم به دلخواه خودمان اندیشه‏هائی بکنیم . شبهه 3 اگر کاشفیت علم و فکر از خارج یک صفت واقعی بود و تنها اندیشه و پندار نبود هیچگاه تخلف نمی‏کرد و ما به این همه افکار پر از تناقض و معلومات پر از خطا گرفتار نمی‏شدیم زیرا تحقق خطا و غلط در واقعیت‏خارج از ما قابل تصور نیست چنانکه وجود ما و فکر ما هیچگاه نمی‏تواند غلط بوده باشد پس بجز ما و افکار ما چیزی را نمی‏توان اثبات کرد و کاشفیت علم از خارج پنداری بیش نیست . 
 

مقاله احترام معلم و دانش آموز

مقاله احترام معلم و دانش آموز

 

فهرست 
مقدمه
چرا دانش‌آموزان برای معلمان خود احترام قائل نیستند؟ 
ارزش‌ها در جامعه کمرنگ شده‌اند
تعلیم، شغل معلمان قلمداد شده است
نظام آموزشی در برخورد با بی‌احترامی جدی نبوده است
 
خانواده‌ها در آموزش ارزش‌ها کم‌کاری می‌کنند
تغییرات جهانی، فرهنگ‌های بومی را تهدید و تحقیر می‌کند
امروزه معلمان تنها منبع برای کسب دانش نیستند
فرهنگ‌های دیگر بر ما تأثیر گذاشته است
بین نهادهای مختلف تربیتی همخوانی وجود ندارد
ارزش‌ها در مدرسه آموزش داده نمی‌شوند
شأن و جایگاه معلمی برای دانش‌اموزان تبیین نشده است
بعضی از معلمان با روش‌های تربیتی آشنا نیستند
بعضی افراد شایسته معلمی نیستند
وضع مالی معلمان خوب نیست
احترام ناشی از ترس از بین رفته است
بعضی از معلمان شأن معلمی را حفظ نمی‌کنند
بسیاری از معلمان عمل به علم را فراموش کرده‌اند
رسانه‌های جمعی به معلمان نپرداخته‌اند
چه باید کرد؟ 
الف) خانواده
ب) مدرسه
. آموزش مستقیم
آموزش مفاهیم و مصداق‌ها
آموزش ارزش‌ها به صورت ناخواسته
نوع برخورد و ارتباط در کلاس
ج) معلمان
د) جامعه
هـ) هماهنگی بین همه نهادها
فهرست منابع
  مقدمه: 
لغت‌نامه «دهخدا»، «احترام» را حرمت داشتن، بزرگ داشتن، بزرگداشت و پاسداشت معنی می‌کند و برای «حرمت» معانی منزلت، قدر، بزرگی، مرتبت و عظمت را بر می‌شمارد. 
بدین ترتیب می‌توان احترام گذاشتن را به معنی بزرگ‌داشتن، قدر و منزلت و مرتبت و عظمت قائل شدن و پاس داشتن دانست. 
انسان‌ها بدون توجه به اینکه در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنند، از چه فرهنگ و تمدنی برخوردارند و دارای چه دین و مذهبی‌اند، افراد و اشیایی دارند که برای آن‌ها احترام قائل‌اند. تعیین این که انسان‌ها به چه چیزها و اشخاصی احترام می‌گذارند و برای چه چیزی احترام قائل نیستند، بسیار سخت و دشوار است، زیرا دیدگاه هر فرد درباره جهان و هستی و اهمیت و اعتباری که برای چیزهای مختلف قائل است موجب می‌شود که او برای اموری احترام قائل شده، اموری دیگر را بدون بزرگداشت و احترام رها کند.
وقتی به فرهنگ اسلامی و ایرانی نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که ارزش علم و معلمی در آن بسیار بالاست و احترام گذاشتن به معلم حق او معرفی شده و توصیه شده است حتی اگر امیر هم هستیم، به احترام او از جای برخیزیم و او را بزرگ بشماریم. سؤالی که در این جا مطرح می‌شود این است که به رغم ارزش و اعتباری که اسلام برای معلمی قائل شده و توصیه‌هایی که برای احترام و اکرام به او مطرح کرده است، چرا روز به روز از میزان احترام دانش‌آموزان نسبت به معلمان کاسته می‌شود؟‌
برای پاسخگویی به این سؤال که موضوع این مقاله است، ابتدا دلایل کم شدن احترام دانش‌آموزان به معلمان را بر شمرده و سپس راه‌کارهایی برای جلوگیری از این مسئله یا کاهش آن ارائه داده‌ایم. 
 
چرا دانش‌آموزان برای معلمان خود احترام قائل نیستند؟ 
سؤالی که در این جا مطرح می‌شود این است که به رغم همه ارزش و اعتباری که اسلام برای علم و معلم قائل است، چرا از احترامی که دانش‌آموزان به معلم می‌گذاشته‌اند کم شده و روز به روز این احترام و اکرام کمرنگ‌تر می‌شود؟ دلایل این کم‌توجهی فراوان است که در ذیل به بعضی از آن‌ها اشاره خواهیم داشت. 
 
1. ارزش‌ها در جامعه کمرنگ شده‌اند:‌
اگر چه جامعه امروز ایران ظاهراً جامعه‌ای مذهبی است، اما ارزش و اعتبار بسیاری از فضیلت‌های اخلاقی در آن، به ویژه در میان جوانان و نوجوانان، کمرنگ شده است. دلایل این امر فراوان‌اند، اما از آن جا که بر شمردن آن‌ها بحث اصلی این نوشته را به انحراف خواهد کشاند، فقط به نتایج این موضوع اشاره می‌کنیم. 
آن چه مسلم است این است که امروزه جوانان بسیاری از ارزش‌ها را نادیده گرفته، کسانی را که به رعایت‌ آن‌ها می‌پردازند مورد تمسخر و ریشخند قرار می‌دهند. به عنوان مثال زمانی سلام کردن و احترام گذاشتن به بزرگ‌ترها ارزش به شمار می‌آمد، ولی حالا دانش‌آموزانی که این ارزش‌ها را رعایت می‌کنند، توسط دوستانشان متهم به خود شیرین کردن، توسری خور بودن و ... می‌شوند. به عبارت دیگر، امروزه احترام به معلم در بین بسیاری از دانش‌آموزان امری بیهوده، کم‌ارزش و کار دانش‌آموزان چاپلوس و خود شیرین‌کن است. 
 
 
2. تعلیم، شغل معلمان قلمداد شده است:‌
پیش‌ترها رعایت ادب و حفظ حرمت کلاس و معلم ارزشی بالاتر داشت، اما در حال حاضر رعایت اصول اولیه ادب اجتماعی در مدارس جایگاهی ندارد و دانش‌آموزان نگاهی ابزاری به معلم دارند. آنان دلیلی برای احترام گذاشتن به معلم پیدا نمی‌کنند. 
به نظر آنان معلمان افرادی‌اند که پول می‌گیرند تا مطالب کتاب را به آن‌ها یاد بدهند و وظیفه دارند در هر شرایطی این کار را انجام دهند، بنابراین احترام قائل شدن برای آن‌ها معنی ندارد. به بیان دیگر آن‌ها معتقدند وقتی کسی پولی می‌گیرد تا کارش را انجام دهد، احترام گذاشتن به او و تکریم و تعظیم او کاری بی معنی و بی فایده است. 
 
3. نظام آموزشی در برخورد با بی‌احترامی جدی نبوده است:
از آن جا که سیستم آموزشی کشور برنامه خاصی برای برخورد با دانش‌آموزانی که نسبت به معلمان بی‌احترامی کنند، ندارند، دانش‌آموزان گستاخ و بی‌انضباطی که به معلمان بی‌احترامی کرده، حرمت آنان را حفظ نمی‌کنند، به درستی متنبه نشده، به بی‌احترامی‌های خود ادامه می‌دهند. 
به عبارت دیگر، سیستم تربیتی مدرسه و نظام آموزشی با دانش‌آموزانی که احترام معلمان را نگه نمی‌دارند برخورد جدی و مؤثر ندارد و به همین دلیل زمینه برای بی‌احترامی فراهم و مساعد است. برای مثال، دانش‌آموزانی که به سبب بی‌احترامی و معلم از کلاس درس اخراج می‌شود، پس از مدت کوتاهی بدون برخورد انضباطی جدی و تأثیرگذار دوباره به کلاس درس می‌آید. 
 
 
4. خانواده‌ها در آموزش ارزش‌ها کم‌کاری می‌کنند: 
کودک آیینه تمام‌نمای خانواده خویش است که هر خوبی و بدی و هر چه آن را که در آن جا می‌بیند و می‌شنود، در خود منعکس می‌سازد. از این رو کوشش مادران و پدران در پرورش صحیح فرزندان از بزرگ‌ترین کارهاست. 
پرورش اخلاقی، تنها در مدرسه‌ها صورت نمی‌گیرد، بلکه باید با کودک از روز زبان گشودن و گفتار فهمیدن به تمرین پرداخت. پیداست که نخست از کسانی انجام این وظیفه را می‌خواهیم که با کودک زندگی می‌کنند و پیوسته با اویند. آنان با کردار، گفتار و روش خود در کودک اثر می‌گذارند. (شبلی، 1361، ص 173) بنابراین آموزش رعایت ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی باید از خانواده‌ها شروع شود و در مدرسه ادامه یابد. ولی متأسفانه بسیاری از والدین این ارزش‌ها را نادیده می‌گیرند و آموزش‌های کافی را به فرزندانشان نمی‌دهند. 
به سخن دیگر، پایه آموزش اصول تربیتی و رفتارهای مناسب اجتماعی در خانواده نهاده می‌شود. اما متأسفانه در فضای فرزند سالارانه‌ای که وجود دارد، فرزندان با ادب اجتماعی آشنا نمی‌شوند و نه تنها این اصول را در خانه رعایت نمی‌کنند، بلکه در مدرسه نیز به آن توجهی ندارند. (اینترنت) یکی از این آداب، احترام به معلم است. 
علاوه بر این، از آن جا که در بسیاری از خانواده‌های امروزی فرزندسالاری حکمفرماست، بسیاری از والدین در برخوردهایی که بین معلمان و فرزندانشان پیش می‌آید، بدون توجه به حقیقت، جانب فرزندانشان را می‌گیرند. این امر که معمولاً با توهین و بی‌احترامی به معلم همراه است، دیوار کوتاه و نازک احترام میان دانش‌آموزان و معلمان را فرو ریخته، آنان را طلبکار معلمان جلوه خواهد داد. بدیهی است این گونه تربیت، کم‌رنگ شدن احترام به معلم را به همراه خواهد داشت. 
 
5. تغییرات جهانی، فرهنگ‌های بومی را تهدید و تحقیر می‌کند: 
جهان در هزاره سوم با شتابی تصاعدی شاهد شکل‌گیری تحولات و دگرگونی‌های عمیق در بسیاری از ابعاد است. این نو شدن تنها در ابزار و روش نیست، بلکه اندیشه و نگرش انسان به خود و جهان اطراف نیز متحول می‌شود. ماهیت انسان به خود و جهان اطراف نیز متحول می‌شود. ماهیت پیچیده و سرعت تحولات جهانی به گونه‌ای است که شتاب فزاینده این نو شدن با دهه‌های قبل قابل قیاس نیست. این شتاب تصاعدی نه در تغییرات ابزاری و فناوری که حتی در ماهیت انسانی نیز رخ می‌دهد و این تغییر سبب پیدایی تحولات تازه در نظام تعلیم و تربیت می‌شود. (جعفری، 1382، ص22)
امروزه در بسیاری از نقاط جهان، جوانان علیه جوامع سنتی در حال شورش‌اند و از همه نظر خود را از فرهنگ سنتی دور می‌دارند، مثلاً با پوشیدن لباس‌های عجیب و غریب و شنیدن موسیقی خاص خود مشکل بزرگی در آموزش و پرورش پدید می‌آورند. آن‌ها خواستار دگرگونی عمیق در همه شئون زندگی‌اند. (یارمحمدیان، 1382، ص30) 
تأثیر این فرآیند را در بسیاری از رفتارهای دانش‌آموزان می‌توان مشاهده کرد. بعضی از دانش‌آموزان ایرانی نیز به فرهنگ بومی و اسلامی خویش به دیده تحقیر نگریسته، از پاسداش بسیاری از ارزش‌های آن، از جمله احترام گذاشتن به معلمان، سرباز می‌زنند. 
 
6. امروزه معلمان تنها منبع برای کسب دانش نیستند:
در حال حاضر بخش عظیمی از افراد بشر از طریق برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی و نیز سایر دستگاه‌ها و رسانه‌های اطلاع‌رسانی که در دسترس دارند، به کسب معلومات پرداخته، عمیقاً تحت تأثیر قرار می‌گیرند؛ این در حالی است که در گذشته معلمان تنها منبع کسب علم و دانش بودند. دانش‌آموزان نیز در پرتو وسایل ارتباطی مثل ماهواره، کامپیوتر و اینترنت در اسرع وقت می‌توانند از دقیق‌ترین مسائل علمی آگاه شوند. 
به علت وقوع این انقلاب در ارتباطات و فناوری‌های جدید، جوانان به شدت تأثیر پذیرفته، ارزش‌های جدیدی را درک می‌کنند و ارزش‌های سنتی و هنجارهای قدیمی در صورتی که نتوانند با ابزارها و روش‌های جدید و عقلانی به نسل جدید انتقال پیدا کنند، کارایی خود را از دست خواهند داد. 
به عبارت دیگر، امروزه دانش‌آمزوان با وسایلی رو به رویند که در بعضی موارد اطلاعات و دانش بیشتری نسبت به معلم در اختیار آنان قرار می‌دهند. این دگرگونی و زندگی ماشینی باعث شده است که معلم ارزش و والایی خود را تا حدودی از دست داده، از احترام و ارزش او کاسته شود. 
 
7. فرهنگ‌های دیگر بر ما تأثیر گذاشته است: 
پیشرفت سریع و حیرت‌انگیز تمدن صنعتی اروپا و توسعه بی‌نظیر میدان فعالیت علوم طبیعی در غرب با همه فوایدی که در زمینه‌های مادی برای انسان‌ها در بر داشت، متضمن پاره‌ای از ثمرات تلخ معنوی و انحراف فکری نیز بود. (قربانی، ص 35) جدا شدان دین از علم باعث شد که علم مطلقاً در خدمت مادیات قرار بگیرد و برنامه‌های آموزش و پرورش غربی و شرقی بر اساس سودجویی و رسیدن به نیازها و لذایذ جسمی و دنیوی پی‌ریزی شود؛ و اگر هم در این جوامع تربیت اخلاقی مطرح می‌شود، اخلاقی است که هدفش منافع زودگذر دنیوی است. (صانعی، 1378، ص375) این دیدگاه بر فرهنگ ما هم تأثیر گذاشت. رد پای این فرهنگ در جامعه ما باعث شد که ارزش و اعتبار معلم کاسته شده، احترام و تکریم او در بعضی از جاها به فراموشی سپرده شود. 
 
8. بین نهادهای مختلف تربیتی همخوانی وجود ندارد: 
مسئولیت آموزش ارزش‌ها وظیفه همه نیروهای تربیتی جامعه، یعنی خانواده، مدرسه و نهادهای گوناگون اجتماعی مانند نهادهای سیاسی، اداری و تبلیغی است و ضروری است اهداف و فعالیت‌های این نیروهای تربیتی با یکدیگر هماهنگ باشد تا فعالیت نهادهای اجتماعی در تقابل یا تضاد با فعالیت‌های مدارس قرار نگیرد. (مجموعه مقالات تربیت اسلامی، 1379، ص 122) 
تجربه نشان داده است که واگذاری آموزش ارزش‌ها به خانواده یا مساجد به تنهایی نتیجه مطلوب را به بار نمی‌آورد و از آن جا که مرجع و اساس رفتار دانش‌آموز، معلم، همسالان، پدر و مادر و سایر افراد خانواده، مدرسه و جامعه‌اند، بنابر ارزش‌ها باید توسط همه این نهادها آموزش داده شود تا عدم هماهنگی و همخوانی بین آنها، دوگانگی، تشکیک، تعارض و تضاد را در بین دانش‌آموزان ایجاد نکند. هماهنگی و همسویی عوامل اثرگذار در پرورش دانش‌آموزان بسیار مهم و تعیین‌کننده است. 
 
9. ارزش‌ها در مدرسه آموزش داده نمی‌شوند: 
فقط والدین نیستند که تحت تأثیر فرهنگ فرزند سالاری، دانش‌آموزان را به خود رها کرده و دست از آموزش ارزش‌ها و اخلاق به آن‌ها کشیده‌اند، بلکه مدارس امروزی نیز بیشتر از هر چیز به آموزش علوم، فنون و مفاهیم پرداخته‌ و در بسیاری از موارد آموزش ارزش‌های اخلاقی، اجتماعی و ... در آن‌ها نادیده گرفته شده و با کم‌توجهی و بی‌مهری قرار گرفته است. همین امر سبب شده که دانش‌آموزان به ارزش‌ها، از جمله احترام به معلم بی‌توجه باشند. این در حالی است که در زمان‌های قدیم آموزش کتاب‌های اخلاق و آداب اجتماعی از مهمترین و اصلی‌ترین مقولات آموزشی محسوب می‌شدند. 
حقیقت این است که نظام‌های تربیتی در دو سطح جهانی و محلی به میزان گسترده‌ای تعلیم ارزش‌ها را نادیده انگاشته و تلاش خود را معطوف به آموزش‌های شناختی، ابزاری و مهارت‌های فنی کرده‌اند. 
مراد از شناخت‌های ابزاری دانستنی‌هایی است که دانش‌آموزان را در راه کسب درآمد یاری می‌کند. اما تربیت ضمیر و روح انسان که ارزش‌ها هسته اصلی آن را تشکیل می‌دهند، چنان نادیده انگاشته شده‌اند که گویی تعلیم ارزش‌ها در ثانوی و فرعی است یا به عهده نهادهای دیگر مانند خانواده یا مساجد یا کلیساهاست. (همان، ص 127) 
به عبارت دیگر، امروزه تعلیم و تربیت عملاً به آمادگی برای امتحانات و به تقویت ساده حافظه بدل شده است. بدیهی است دست پروردگان این نظام آموزشی که از اخلاق و فضائل اخلاقی بهره‌ای نبرده‌اند، ارزش و احترام قابل توجهی برای معلم قائل نیستند. به قول ایرج‌میرزا از آن جا که معلمان قدر معلم دانستن و احترام به او را به دانش‌آموزان آموزش نداده‌اند، اکنون با بی‌مهری و بی‌احترامی آنان مواجه‌اند. 
گفت استاد: مبر درس از یاد
یاد باد آن چه به من گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادر من نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود
که به تعلیم من اِستاد اُستاد
هر چه دانست آموخت مرا
غیر یک نکته که ناگفته نهاد
قدر اُستاد نکو دانستن
حیف! استاد به من یاد نداد
گر که مرده است روانش پر نور
ور که زنده است خدا یارش باد
 
هر چند شاعر در این شعر تا حدودی به تواضع معلم هم اشاره دارد، اما آن چه مهم است این است که معلمان این امر را نادیده گرفته‌اند. 
 
10. شأن و جایگاه معلمی برای دانش‌اموزان تبیین نشده است: 
همان‌گونه که می‌دانیم علت توجه بیش از اندازه اسلام به احترام و تکریم معلم، ارزش و اعتباری است که برای علم و فواید آن قائل است. متأسفانه ارزش و جایگاه علم، عالم و معلمی در هیچ جای نظام آموزشی به دانش‌آموزان تعلیم داده نمی‌شود. 
بدیهی است اگر دانش‌آموزان با فلسفه احترام به معلم و تکریم او آشنایی داشته، از دلایل آن آگاه نباشند، با رغبت و تمایل بیشتری به این امر می‌پردازند. اما با کمال تأسف در هیج دوره آموزشی مقام معلم، اهمیت و اعتبار آن به خوبی و به طریق علمی همراه با فلسفه‌ و بایدها و نبایدهای آن برای دانش‌آموزان تشریح نشده است تا آنان با پی بردن به اهمیت و اعتبار معلم در احترام و تکریم او کوشا باشند. علاوه بر این از آن جا که به علت سیاست‌های اشتباه و نادرست فرهنگی، سیاسی و اقتصادی امروزه ارزش پول، دارایی و ثروت از علم و دانش بیشتر شده است، دانش‌آموزان تمایل چندانی به علم و دانش و صاحبان آن ندارند.


در مورد کودکان استثنایی


فهرست
تعریف کودک استثنایی
کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی
مقدمه و تاریخچه
هوش 
علل عقب ماندگی 
۱. بیماریهای مادر 
۲. سن مادر و حالات روانی او 
۳. اثر اشعه ایکس 
۴. اعتیادات ( الکل ) 
۵. دخانیات 
۶. داروهای شیمیایی 
۷. عامل ار هاش Rh
عواملی که بعد از تولد اهمیت بیشتری دارند 
عوامل قطعی مؤثر در رشد هوش 
۱) فقر انگیزه های محیطی 
۲) کمبودهای عاطفی 
۳) مسائل بهداشتی و پزشکی 
گروه بندی عقب ماندگی از نظر آموزشی ، تربیتی و درمانی
۱ – گروه آموزش پذیر 
۲ - گروه تربیت پذیر 
پیامهای بهداشتی  همواره یکی از دلایلی که ما نمی توانیم اطلاعات کاملاً‌ مربوط و جامعی در مورد کودکان و دانش آموزان استثنایی بدست بیاوریم اینست که معمولاً وقتی با کودک استثنایی مواجه می شویم ذهن ما بخاطر انباشته شدن ، از غیر عادی بودن ذهنی یا جسمی کودک پیشداوری می کند و غالباً ویژگیهای خاصی که کودکان استثنایی دارند ( نابینایی – ناشنوایی – عقب ماندگی و … ) مشخصه اصلی آنها می شود .متاسفانه اکثر والدین از داشتن چنین فرزندانی احساس شرمندگی می کنند ودر قالب موارد سعی در مخفی کردن کودکشان در انظار عمومی دارند .
تعریف کودک استثنایی : 
کودک استثنایی اول یک کودک است ( انسان است با همه خصوصیات و صفات یک انسان ) و بعد کودکی است با خصوصیات و تفاوتهای استثنایی نسبت به سایر کودکان . و همین ویژگیها و خصوصیات است که معلمان و اولیا باید خودشان را با آن سازگار کنند .
در واقع بین تمام خصوصیات روانی و جسمانی و تمام استعدادهای مختلف هر فرد تفاوتهای مشهودی موجود است پس می توان گفت که هر فرد نسبت به افراد دیگر استثنایی است و کلمه استثنایی بطور اعم و به معنای دقیق علمی خود نمی تواند فقط به گروههای خاصی از افراد جامعه اطلاق شود .
بنابراین آنچه که ما اصطلاحاً « کودک استثنایی » می گوئیم بدین معناست که کودک از نظر هوشی و جسمی و روانی و اجتماعی بمیزان قابل توجهی نسبت به دیگر همسالان خود متفاوت می باشد و نمی تواند بنحو مطلوب حداکثر استفاده از برنامه های آموزش و پرورش عادی ببرد .
در اینگونه کودکان واکنشها ، ویژگیهای خاص دارد بدلیل اینکه کودک رشد فکری کامل ندارد و بدلیل اینکه نمی تواند بر رفتارهای خود کنترل داشته باشد و یا اگر عمل خلافی از او سر زد احساس گناه و تقصیر کند ، چون از نظر شخصیتی نارس و نابالغ است ، ناگزیر نیازمند به توجه خاص و آموزش و خدمات فوق العاده ای است .
عنوان کودکان استثنایی در مکاتب امریکا و انگلستان فرق می کند . در امریکا به تمام کودکانی که بنحوی با کودکان طبیعی و همسن خود از نظر فکری ، جسمی ، عاطفی . عقلانی ، رفتاری و … فرق داشته باشد استثنایی گفته می شود و مسلماً با قبول این تعریف یک کودک نابغه ، نابینا ، ناشنوا و عقب مانده ذهنی همه استثنایی هستند .
در انگلستان لغت استثنایی را محدود به تیزهوشی می کنند و سایر کودکانی را که به عللی تحت حجامت و آموزش خاص هستند کودکان ویژه ( Special childern ) می گویند .
بطور کلی این کودکان را باید از سه نظر مورد مطالعه قرار داد : 
• آنهایی که از بدو تولد به علت ناراحتیهای ارثی و اختلالات مادرزادی بیماری مشخصی دارند مانند منگولها ،‌ هیدروسفالی و …
• کسانی که از ابتدا با وسایل تشخیصی می توان به بیماری آنها پی برد . مانند : اختلالات غدد مترشحه داخلی ، دررفتگی مادرزادی لگن و …
• افرادی که نقص عضو و بیماری آنها در طول رشد مشخص می شود .
مانند : فج مغزی ، غقب ماندگی ذهنی ، ضایعات و آسیبهای مغزی مختصر که باعث اختلال در خواندن ، نوشتن و …. کودک می شود .
نکته مهمی که در مورد آموزش کودکان استثنایی باید خاطر نشان شود این است که پیروزی و موفقیت بیمار فقط به میزان معلولیت بستگی ندارد بلکه میزان توانائیهای بیمار در به حرکت درآوردن اعضای سالم برای جبران قسمتهای معلول ، میزان فعالیت و پشتکار خودشان ، محیط خانواده و کاردانی مربیان نیز در این امر دخالت دارد .
طبقه بندی کودکان و نوجوانان استثنایی 
کلی ترین طبقه بندی ، که مورد قبول اکثریت متخصصان می باشد عبارت است از تقسیم این افراد به سه دسته بزرگ :
۱. کودکان و نوجوانان که به علت اختلافات هوشی و فعالیتهای ذهنی از کودکان عادی متمایزند . در این دسته کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی و افراد تیز هوش قرار دارند .
۲. کودکان و نوجوانانی که به علت اختلالات و ضایعات مغزی یا اختلالات عملی مبتلا به اختلالات رفتاری هستند . در این دسته کودکان و نوجوانان ناسازگار یا دشوار قرار دارند .
۳. کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالات و نقایص حسی و حرکتی و اختلالات عملی رشد ، در این دسته نابینایان و همچنین مبتلایان به اختلالات تکلمی ، اختلالات کنترل استنکترها و ناتوانیهای حرکتی قرار دارند .
× گروه اول ، بعضی از افراد مبتلا به نارسائی رشد قوای ذهنی و کمبود فعالیتهای ذهنی هستند لذا نمی توانند در شرایط عادی با محیط خانوادگی ، تحصیلی ، اجتماعی ، شغلی سازش نمایند و عده ای بر عکس به علت داشتن هوش سرشار و فعالیتهای ذهنی عالی توسط افراد عادی درک نمی شوند و در نتیجه مسائل و مشکلاتی در سازش آنها با محیط پیش می آید .
× دسته دوم را افرادی تشکیل می دهند که دچار اختلالات شخصیتی ، آشفتگیهای عاطفی و اخلاقی هستند و به همین علت قادر به سازگاری با محیط خود نیستند . در این دسته فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی یا حتی ممکن است بیشتر از حد طبیعی باشد .
× گروه سوم افرادی هستند که به علت اختلالات و نقایص حسی و حرکتی یا اختلالات عملی رشد از سازگاری عادی با محیط محروم هستند .
در طبقه بندی فوق باید به شدت و اهمیت علائم و نوع اختلال رفتاری توجه کرد .
کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی
مقدمه و تاریخچه
عقب ماندگی ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبوده اند .
اجتماع برای مصلحت ، تعجب یا سالم سازی ، بعضی از این افراد را تحمل می کرد عده ای را محبوس می ساخت و دسته ای را به مرگ محکوم می نمود. پنیل که به حق باید او را بنیانگذار روانپزشکی جدید نامید اولین کسی بود که به دلجویی بیماران پرداخت و برای آنان برنامه های تفریح و گردش در نظر گرفت . او بیماران روانی را به ۴ دسته تقسیم کرد :
۱. ملانکولی یا مالیخولیا
۲. مانی یا جنون شور و شوق
۳. جنون
۴. عقب ماندگی ذهنی
بعد از پنیل ، یک پزشک فرانسوی بنام ایتارد به تربیت کودکی وحشی پرداخت که در جنگلهای «‌ آویرون » فرانسه پیدا شد . کودک عقب ماندگی بسیار عمیقی داشت ایتارد تربیت کودک را بعهده گرفت و کوششهای بسیطی در این زمینه مبذول داشت تا موفق به پیدایش راه جدیدی در نحوه آموزش و پرورش افراد عادی عقب مانده و حتی معلولین گردید .
همکار ایتارد بنام سگن بدنیال زحمات وی و به منظور شکوفا کردن این کودکان مؤسسه ای برای عقب ماندگان ذهنی ایجاد کرد و روش حواس حرکتی را در آموزش کر و لالها به کار برد .
این پیشرفتها همچنان ادامه یافت تا اوائل قرن بیستم که توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور کار قرار گرفت و در امریکا به توصیه بخش اصلاح نژاد کمیته پژوهشی انجمن زاد و ولد امریکا ، نازا کردن عقب مانده ها به صورت قانون در آمد و بالاخره در قرن بیستم بود که دانشمندان و پژوهشگران عقب ماندگیهایی که به دلیل اختلالات متابولیکی ، نقصهای کروموزومی ، بیماریهای مادر در دوران بارداری و … ایجاد می شد را کشف کردند و راه را برای پژوهش و درمان این افراد هموار ساختند .
ترقیات روز افزون علوم پزشکی ، جراحی اعصاب و مغز و علوم ژنتیک علاوه بر علل عقب ماندگیها تدریجاً و تا اندازه ای باعث تخفیف و گاهی بهبودی نسبی و حتی پیشگیری از ابتلا به این ناراحتیهای وخیم شده است .
شرایط بهداشتی ، تغذیه کودکان ، پیدایش آنتی بیوتیکها و سایر داروها در درمان بیماریهای خاص که شایعترین علل عقب ماندگیهاست از مرگ و میر این افراد به میزان قابل توجهی کاسته است .
هوش : 
روانشناسان زیادی درباره هوش و آزمونهای آن کار کرده اند . هوش یک صفت فرضی و یک مفهوم انتزاعی است پس آنچه مورد مطالعه قرار می گیرد آثار هوش است نه خود هوش . هوش یک استعداد نیست بلکه مجموعه استعدادهاست.
حافظه ، دقت ، یادگیری و ادراک و … در آن اثر دارد و این وضعیت از فردی به فرد دیگر فرق می کند .
هر یک از روانشناسان با توجه به مکتب خاصی که مورد قبولشان است در مورد هوش و عقب ماندگی ، نظراتی ارائه داده اند که در اینجا مختصراً نگاهی به نظریه پیاژه می اندازیم .
پیاژه روان شناس سوئیسی تعریف هوش و عقب ماندگی را اینطور بیان می کند : 
هوش نتیجه تأثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به طور متعادل صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود . کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی دارد که از تصاویر ساده شروع شده و به تصاویر پیچیده تری می رسد .
 

کمرویی علل پیدایش و راههای درمان کم رویی


کم‏رویى‏واحساس تنهایى 
فردى که قادر به برقرارى ارتباط با دیگران نیست، به طور قابل ملاحظه‏اى کم‏تر از دیگران از روابط اجتماعى بهره مى‏برد. چنین فردى نمى‏تواند احساسات خوشایند یا ناخوشایند، ترس‏ها یا نگرانى‏ها و آرزوها یا امیدهایش را با نزدیکان و دوستانش در میان بگذارد و پاسخ‏ها و عکس‏العمل‏هاى ایشان را دریافت کند. احساس تنهایى نیز همانند کم‏رویى، نوعى ناتوانى اجتماعى است و هر کدام از ما ممکن است در یک موقعیت‏یا شرایط خاص چنین احساسى داشته باشیم. افرادى که دچار احساس تنهایى مى‏شوند و این احساس با شدت و مداومت، افکار و رفتار آن‏ها را فرا مى‏گیرد، به تدریج از تمایلات اجتماعى و ارتباطات فردى‏شان کاسته مى‏شود و از این نظر بعضى از ویژگى‏هاى افراد کم‏رو را پیدا مى‏کنند. کم‏رویى ناتوانى و معلولیت فرد در برقرارى ارتباط است و تنهایى مشکل انسان در اثر فقر ارتباطى است و در بسیارى موارد احساس تنهایى به کم‏رویى تبدیل مى‏شود. 
  فهرست
مقدمه 
کم‏رویى چیست؟ 
نگاه اجمالی                                                                      
کم‏رویى از دیدگاه بین فرهنگى 
کم‏رویى‏واحساس تنهایى 
ویژگى‏هاى رفتارى افراد کم‏رو 
کم‏رویى ناشى از ترس 
کم‏رویى ناشى از اضطراب اجتماعى 
کم‏رویى در تک فرزندها و فرزندان اول خانواده 
مدرسه; تقویت کم‏رویى یا رشد اجتماعى 
روش‏هاى درمان کم‏رویى 
از شما شروع میشود
 تقویت اعتماد به نفس مهارت "نه" گفتن افراد را افزایش می دهد
اعتقاد به تغییرپذیری
شجاع بودن
روشهای درمان کمرویی 
شناخت خود 
درک کمرویی خود 
پرورش اعتماد به نفس 
آموزش مهارت اجتماعی 
چگونه با کم رویی و خجالتی بودن خودمان مقابله کنیم؟
پیامدهای کم رویی
چند نکته برای غلبه بر کم رویی
راهکارها
مشکل کم رویی در دانش آموزان
تعریف کمرویی
مشخصه های رفتاری کودکان کمرو و گوشه گیر
نشانه های دیگر
سبب شناسی مشک
راهکارهایی برای معلمان
 
 
مقدمه: 
انسان‏ اصالتا موجودى ‏است اجتماعى و نیازمند برقرارى ارتباط با دیگران. بسیارى از نیازهاى عالیه انسان و شکوفا شدن استعدادها و خلاقیت‏هایش فقط از طریق تعامل‏بین فردى و ارتباطات اجتماعى ارضا مى‏گردد. در واقع،خودشناسى، برقرارى ارتباط مؤثر و متقابل با دیگران‏و پذیرش مسؤولیت اجتماعى از اهداف اساسى همه نظام‏هاى تربیتى است. در دنیاى پیچیده امروز، یعنى در عصر ارتباطات حضور فعال فرهنگى و احاطه بر زنجیره علوم، فنون و تکنولوژى برتر انکارناپذیر است. 
در هر جامعه‏اى درصد قابل توجهى از کودکان، نوجوانان و بزرگ‏سالان بدون آن‏که تمایلى داشته باشند، ناخواسته خود را در حصارى از کم‏رویى محبوس و زندانى مى‏کنند و شخصیت واقعى و قابلیت‏هاى ارزشمند ایشان در پس توده‏اى از ابرهاى تیره کم‏رویى ناشناخته مى‏ماند. 
چه بسیار دانش‏آموزان، دانشجویان، کارمندان، کارگران و... هوشمند و خلاقى که در مدارس، دانشگاه‏ها، ادارات، کارخانجات و... فقط به دلیل کم‏رویى و ناتوانى اجتماعى، همواره از نظر پیشرفت تحصیلى و شغلى و قدرت خلاقیت و نوآورى نمره کم‏ترى عایدشان مى‏شود; چرا که کم‏رویى یک مانع جدى براى رشد قابلیت‏ها و خلاقیت‏هاى فردى است. 
پدیده کم‏رویى در بین بزرگ‏سالان و افراد مسن بسیار پیچیده‏تر از جوانان است و چنین پیچیدگى روانى ممکن است در اغلب موارد نیازهاى درونى، تمایلات، انگیزه‏ها، قابلیت‏ها، فرصت‏ها، هدف‏ها و برنامه شغلى، حرفه‏اى و اجتماعى جوانان ایشان را به طور جدى متاثر و دگرگون کند. 
- بعضى‏ها صرفا در مواقع و موقعیت‏هاى خاص دچار کم‏رویى مى‏شوند; 
- بعضى‏ها در برخى از مواقع و موقعیت‏ها دچار کم‏رویى مى‏شوند; 
- بعضى‏ها در غالب مواقع و موقعیت‏ها دچار کم رویى مى‏شوند; 
- بعضى از کودکان، نوجوانان و بزرگ‏سالان که شمارشان نیز قابل ملاحظه است، تقریبا در همه موقعیت‏هاى اجتماعى دچار کم‏رویى مى‏شوند. 
روندتحولات اجتماعى گویاى این حقیقت است که مساله کم‏رویى غالبا با گذشت زمان، فشردگى و پیچیدگى روابط بین فردى وتشدیدفشارهاى‏اجتماعى، رقابت‏ها، گوشه‏گیرى‏ها، تکروى‏ها، عزلت گزینى‏ها و تنهایى‏ها گسترده‏تر و شدیدتر مى‏شود و درصد بیش‏ترى از جوانان و بزرگ‏سالان را فرا مى‏گیرد که مى‏تواند به تدریج‏به صورت نوعى بیمارى روانى درآید. مگر این‏که بتوانیم با تشخیص سریع و استفاده از روش‏هاى تربیتى و درمانى مناسب و مؤثر از گسترش و تشدید آن جلوگیرى کنیم. 
کم‏رویى چیست؟ 
یکی از تعاریف کمرویی ـمشکل پیدا کردن در برقراری یک ارتباط خوب با اطرافیان است.
برای برخی از افراد مشکلاتی که کم رویی پدید میاوردممکن است باعث ایجاد ناراحتی های جسمی ـنگرانی و اضطراب باشد.در هر موقعیتی ـخجالتی بودن میتواند اثرات سویی بر روابط فرد بگذارد.یکی دیگر از مشکلات افراد خجالتی این است که در شرایط خاص نمی توانند به راحتی تصمیم بگیرند.دکتر فیلیپ زیمباردو یکی از پیشگامان مطالعه در مورد کمرویی می گوید :برخی افراد مهارتهای اجتماعی لازم را برای برقرارسازی ارتباطات انسانی ندارند.این افراد نمیدانند که چگونه باید یک مکالمه را اغاز نمایند و یا چگونه سوالی را در کلاس مطرح کنند.
کم‏رویى یک توجه غیر عادى همراه با ترس به خویشتن است که در یک موقعیت اجتماعى ظاهر مى‏شود و در نتیجه آن، فرد دچارنوعى اختلال در رفتار و عضلات بدنى شده و شرایط عاطفى و شناختى‏اش متاثر مى‏گردد. یعنى زمینه بروز رفتارهاى خام و ناسنجیده و عکس‏العمل‏هاى نامناسب در وى فراهم مى‏شود. به دیگر سخن پدیده کم‏رویى به وجود مشکل در برخوردهاى اجتماعى و رفتارها و احساس‏هاى آزار دهنده شخصى مربوط مى‏شود که همواره به صورت یک ناتوانى یا معلولیت اجتماعى ظاهر مى‏گردد. به کلام ساده کم‏رویى یعنى: «خود توجهى‏» فوق‏العاده و ترس از مواجه شدن با دیگران. زیرا کم‏رویى نوعى ترس یا اضطراب اجتماعى است که در آن فرد از مواجه شدن با افراد ناآشنا و ارتباطات اجتماعى گریز دارد. 
بنابراین فرد کم‏رو، از یک طرف نگران رو به رو شدن با افراد جدید است و از سوى دیگر از وارد شدن به اماکن جدید و کسب کار و تجارت تازه هراس دارد که مجموعه این حالات احساس عجز در عین توانمندى را در وى به دنبال خواهد داشت. البته باید توجه داشت که احساس کم‏رویى افراد، همیشه در برابر انسان‏ها متبلور مى‏شود و نه حیوانات، اشیا و موقعیت‏هاى طبیعى و جغرافیایى. 
نگاه اجمالی                                                                      
کمرویی مشکل پیچیده‌ای است که برای غلبه برآن باید از روشهای مختلف استفاده کرد. توصیه‌ها و تمریناتی که ارائه می‌شود، تنها زمانی می‌توانند ارزشمند باشند که تصمیم خود را نسبت به تغییر روش زندگی خود اتخاذ کرده باشید و در کنار آن به این اعتقاد داشته باشید که امکان تغییر وجود دارد. درواقع تا زمانی که اعتقادی به تغییرپذیری نداشته باشیم، تصور تغییر یافتن محال است. عنصر لازم دیگر شجاعت در عملکرد است. این یعنی از تغییر نترسیدن و به پیشواز تغییرات رفتن در جهت بهبود روش زندگی و داشتن زندگی بدون کمرویی
کم‏رویى از دیدگاه بین فرهنگى 
کم‏رویى یک پدیده گسترده و متنوعى است که در نزد افراد، خانواده‏ها، جوامع و فرهنگ‏هاى مختلف معانى متفاوتى دارد. یک کودک یا نوجوان ممکن است از نظر روان‏شناسى‏اجتماعى فردى کم‏رو باشد، اما از نظر خانواده یا مدرسه به عنوان یک کودک یا نوجوان مؤدب و متین تلقى گردد. به عبارت دیگر بعضى‏ها افراد کم‏رو را انسان‏هایى ساکت، مؤدب و محترم مى‏دانند و تصور مى‏کنند که این افراد، شهروندان سالم و بى‏آزارى هستند و برخى نیز افراد کم‏رو را انسان‏هاى مطیع، حرف گوش‏کن، مستعد و مقبول اجتماع مى‏دانند. 
بعضى نیز کم‏رویى را براى دختران امرى عادى و صفتى مثبت تلقى مى‏کنند و آن را براى پسران یک ویژگى یا منش ناپسند مى‏دانند. در حالى‏که کم‏رویى همان‏گونه که پیش‏تر اشاره شد یک معلولیت اجتماعى و مانع رشد مطلوب شخصیت است و براى هر دو جنس امرى نامطلوب است. 
برخى دیگر کم‏رویى را در افراد، به خصوص در دختران مترادف با حیا و عفت مى‏دانند و آن را تایید و تمجید و تشویق مى‏کنند، 
در حالى‏که «حیا» یکى از برجسته‏ترین صفات انسان‏هاى متعالى بوده، شاخص ایمان و بیانگر رشد مطلوب شخصیت است. به بیان دیگر قدرت خویشتن‏دارى امرى ارادى وارزشمند است و برعکس، کم‏رویى پدیده‏اى کاملا غیر ارادى، ناخوشایند و حکایتگر ناتوانى و معلولیت اجتماعى است. 
انتظار این است که در جوامع اسلامى به ویژه در کشور ما با توجه به ارزش‏هاى والاى قرآنى و وظایف و تکالیف شرعى فردى و گروهى، پذیرش مسؤولیت‏هاى اجتماعى و اتصاف به فضیلت‏هاى اخلاقى، رشدى متعادل و متوازن داشته باشد. بدون تردید مسلمانان کم‏رو نمى‏توانند در انجام بعضى از وظایف و مسؤولیت‏هاى اجتماعى خود موفق باشند. فى‏المثل خمیر مایه ایفاى وظیفه مهم امر به معروف و نهى از منکر، برخوردارى از شجاعت اخلاقى و مهارت در برقرارى ارتباط اجتماعى متقابل، مؤثر و مفید است. 
تغییر زندگی
اگر دیگر نمی‌خواهید تحت عنوان وامانده اجتماعی به حیات خود ادامه دهید یا از دیدن اینکه ، کمرویی شدید مانع استفاده از فرصتهای خوب زندگی می‌شود، احساس ناراحتی می‌کنید، وقت آن است که همه چیز را تغییر دهید. چهارنوع تغییرات اساسی می‌باید انجام شود که عبارتند از:
تغییر شیوه‌های فکری درباره خود و کمرویی
تغییر نوع رفتارها
تغییر درنحوه نگرش به عملکردها و شیوه‌های فکری افراد دیگر
تغییر ارزشهای اجتماعی مربوط به کمرویی


ناهنجاری های اجتماعیناهنجاری های اجتماعی

 

فهرست مطالب
خشونت خانگی 1
سالمند آزاری 3
آسیب شناسی اجتماعی زنان 4
فرار از خانه 4
مسئله شناسی فرار از خانه 5
تعریف فرار : 5
تبیین عوامل موثر در فرار دختران : 6
ب) روابط در خانواده 8
خشونت: 8
تبعیض: 8
محدودیت مطلق: 8
آزادی مطلق : 9
وسایل ارتباط جمعی 10
شهر نشینی 10
تغییر ارزشها 11
مشکلات اقتصادی 11
ضعف نظارت اجتماعی 12
پیامدهای فرار دختران 12
پیامدهای فردی: 12
پیامدهای خانوادگی: 13
پیامدهای اجتماعی: 14
نقد برخی عملکردها 14
زمینه هایی برای مقابله با این مسئله وجود دارند از جمله : 16
  خشونت خانگی
 خشونت  خانگی رفتاری است که از نظر تاریخی به عنوان یک جرم جدی خشونت آمیز تلقی نشده است. خشونت خانگی در جایگاهی روی می دهد که انسان در آن انتظار گرمی، حمایت، اعتماد، تشویق و عشق را دارد. این وضعیت عموماً نه به عنوان یک عمل خشونت  آمیز، بلکه بیشتر به عنوان یک مسئله شخصی و خانوادگی تلقی شده است. خشونت خانگی به صورت رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی درون خانواده تعریف می شود که شامل خشونت نسبت به همسر ، کودکان ، والدین  و به طور کلی منسوب می شود که با یکدیگر زندگی می کنند. عناوین اختصاصی تری که به این وضعیت دلالت دارند عبارت است از همسر آزاری ، کودک آزاری و سالمندان  آزاری.
در سرتاسر جوامع دوران باستان، والدین و به ویژه پدران حقوق انحصاری برای تربیت و منضبط کردن کودکان خویش داشتند. این حقوق به آنان اجازه تنبیه بدنی و حتی سلب حیات کودکان را می داد. تنها استثنا در این میان مربوط به ایران باستان است که عرف و قانون ، حامی کودکان و زنان بود. در انجیل مذکور است که کودک سرکش و نافرمانبردار را والدین او می توانند به شهر ببرند تا در آنجا توسط بزرگسالان سنگسار و کشته شود. مجازات مرگ برای کودکانی که مرتکب دشنام گویی و نفرین به والدین می شدند مجاز و معمول بود. در عصر جاهلیت، اسلام نوید بخش احترام به زنان و کودکان  و رعایت حقوق و مسئولیت  های اعضای خانواده نسبت به یکدیگر شد.
از نظر تاریخی، زنان و دختران ابتدا جزو اموال پدر و سپس جزو اموال شوهر خود محسوب می شدند که به تنبیه زنان بدون هیچگونه بازخواستی مجاز بودند.
حتی پس از آنکه آزار اعضای خانواده، دیگر عملی مناسب شمرده نمی شد و مورد تأیید قرار نمی گرفت، از سوی جامعه نسبت به آن توجه کمی مبذول می شد. چنین فرض می شد که این گونه خشونت ها یک موضوع خانوادگی است و ارتباطی با بقیه جامعه ندارد. در نتیجه، گرچه ما از وجود خشونت خانگی از اعصار دور تاکنون مطلع هستیم اما تنها در چند دهه گذشته بوده است که اطلاعات و آمار دقیق تری از خشونت خانگی فراهم آمده است که تا حدودی اجازه یک تحلیل کلی از این وضعیت را بدهد.
پژوهش ها نشان می دهد که خشونت خانگی پیچیده تر از خشونت علیه افراد بیگانه است. شدت و جدی بودن خشونت خانگی امری واضح است اما تعیین گستردگی آن مشکل است زیرا نه تنها درباره تعریف آن توافق وجود ندارد بلکه بیشتر قربانیان این خشونت ها مایل یا قادر به گزارش کردن آنها نیستند. «خشونت خانگی» اغلب به عنوان تهاجم جسمی و جنسی درون خانواده تعریف می شود که شامل آزار جنسی کودکان و آزار جسمی والدین سالمند است اما بررسی دقیق ایجاب می کند که این مفهوم گسترش یابد تا شامل مواردی از قبیل غفلت از کودکان و آزار روانی آنان، بی توجهی به نیازهای والدین سالمند  و سوءاستفاده مالی از آنان و خشونت میان نامزدها یا زوجین طلاق  گرفته نیز بشود.
بین انواع خشونت های خانگی، خشونت نسبت به کودکان بیشتر جلب توجه می کند و از آنجا که هم پدر، هم مادر و گاهی دیگر اعضای خانواده ممکن است مرتکب این عمل شوند و با عنایت به تأثیر آن در آسیب های روانی آتی کودک، این عمل اهمیت بیشتری هم نسبت به دیگر خشونت های خانگی دارد. لیکن این بار یکی از انواع خشونت های خانگی را - که به همان میزان شرم آور اما بسیار مورد غفلت است - مطرح می کنیم، یعنی سالمند آزاری.
سالمند آزاری
بسیاری از سالمندان قادر به دفاع از حقوق خود نیستند بنابراین موارد عدیده سالمند آزاری ناشناخته باقی می ماند. حتی در مورد سالمند آزاری جسمی، از آنجا که سالمندان در معرض افتادن به زمین و برخورد با اشیا هستند، اثبات آزار آنان توسط بستگان به طور عمدی مشکل است. اما صدمات جسمی تنها وجه سالمند آزاری نیست . بی توجهی به احتیاجات عاطفی سالمندان و محروم کردن آنان از تماس با افراد مورد علاقه خود، بی توجهی به نیازهای تغذیه ای و بهداشتی سالمندان ، بردن وسایل خانه و مایملک مورد علاقه آنان، دست درازی به اندوخته های آنان، ناسزاگویی به آنان ، و تهدید آنان به فرستادن به خانه های سالمندان از وجوه دیگر سالمندآزاری است.
برخی صاحب نظران، خشونت به سالمند توسط اعضای خانواده را« نشانگان شاه لیر» نامیده اند که اشاره به نمایشنامه شاه لیر نوشته شکسپیر دارد. شاه لیر در دوران سالمندی مورد آزار دو نفر از دختران و دامادهای خود قرار می گیرد. این نوع خشونت  خانگی را «والدآزاری» هم نامیده اند. ریشه این نوع خشونت شاید «کودک آزاری» باشد. والد ستمگری که فرزندان خود را آزار می داده است، چون پیر و ناتوان شود مورد آزار آنان قرار می گیرد. هر چند برخی افراد، آزار دیدن را سرنوشت محتوم همه ستمگران سرنگون شده دانسته اند، لیکن شایسته است این حلقه معیوب قطع شود و همیشه هم بدی با بدی پاسخ داده نشود.
به هر حال بسیاری از اوقات ، یک والد خوب هم چون پیر و ناتوان شد ، نیازها و مسایل عمده ای پیدا می کند که در فرزند یا نوه او که مسئول نگهداری وی است احساس عجز و سرخوردگی و ناکامی  پدید می آورد که منجر به خشونت می شود.